چند شب پیش رفته بودیم خانه یکی از فامیل ها و از اونجای که در تمامی مجالس مردم ایران ذکر و خیر رهبر معظم انقلاب میشه بحث والا مقام وسط افتاد و موتورا شروع به کار کردن کردند و گفتند. داستانی که شنیدم جالب بود:
چند هفته پیش قبل از مراسم عید غدیر، بچه این خانواده یه کاغذ میاره که مدرسه میخواد مارو ببره اردو و یه شب اونجا میمونیم و ناهار و شام هم بهمون میدن. رضایت نامه رو امضا کنید که من میخوام برم اردو.
اولیای بی خبر از همه جا هم که کاغذ رو میبینند نوشته محل اردو اقامتگاه لویزان امضا میکنند و به سلامتی بچه ها چهارشنبه شب میرن اونجایی که قرار بوده راه بیفتند و ببرنشون اردو. غافل از اینکه بچه های چندتا مدرسه دیگه و چندتا پایگاه بسیج رو جمع میکنند تو یه مسجد و کلی هم وسایلشون رو میگردند و یه پتو هم به اینها نمیدن که بخوابن. فردا صبح بچه ها رو صف میکنند و سوار اتوبوس میکنند میبرن محل دیدار رهبرمعظم انقلاب با بسیجی ها به مناسبت عید غدیر خم.
بگذریم که به بچه ها غذا ندادند و گشنه و تشنه بادگیرای خاکی رنگ تنشون کردند و ازشون خواستند که شعار بدن و زمین و زمان رو نفرین کنند و بیشتر بچه ها هم شعارهای چپکی و برعکس دادند و آقا رو دعا کردند و شور حسینی مجلس رو به هم زدند.
خلاصه کلی بچه 12 تا 18 ساله رو جمع کردند، نمایش رو اجرا کردند حالا وقتشه که اینا رو ببرن.
اِ اِ اِ .... اتوبوس ها کوشند؟
اوتوبوس نداریم خودتون ماشین بگیرید برید!
ناظم مدرسه هم یه وانت کرایه میکنه و سی چهل تا دانش آموز رو میندازه پشت وانت و برمیگردونه دم مدرسه!
خیلی قضیه رو خلاصه تعریف کردم ولی انقدر این بچه ها رو خسته کرده بودند و اینور اونور کشونده بودنشون یا پاهاشون تاول زده بود یا صورت و دستشون خشکی زده بود و به قول خودش چند نفر هم زیر دست و پا پشت وانت له شدند.
جالب اینجا بود که از اولیا هم رضایت نامه گرفتند که اگه یه وقت گوش شیطون کر، به حضرت آغا حمله شد یا بمب گذاری شد و این بچه ها که نه پدر مادرشون میدونند اینجا نه خودشون میدونستند که تو چه چاهی میفتند بلایی سرشون بیاد هیچ پدر و مادری نتونه کاری پیش ببره! هزراتا دوز و کلک سرهم میکنند یه جمعین صد هزار نفری جمع کنند.
دیگه جمعیت بسیجیشون رو هم نمیتونند بیارن تو تجمعاتشون ، حالا رو آوردند رو جمعیت دانش آموز کشور. چند وقت دیگه از چین استقبال کننده وارد میکنند.
